طبري و علوم قرآني (1)


 

نويسنده:سيد محمد باقر حجتي



 
دوست بسيارعزيز و دانشمند و محترم ما چندي پيش خواستند درباره ي طبري و تفسير او مقالتي را پيشکش نمايم، اما از آنجا که ضعف بصر و بصيرت، و قلت بضاعت و استطاعت و سوء حظ درعافيت و سلامت، توفيق تحقيق را از اين بنده ربوده و در خود چنين تواني را احساس نمي کردم در عرصه پهناور و بسيار گسترده ي شخصيت طبري و تفسير او جولاني ـ حتي نه در خورـ داشته باشم، به همين جهت پس از گذري براحوال و آثار اين دانشمند، مروري برزاويه اي از تفسير او داريم.

يکي از فارسان برجسته ي قرآن از سرزمين فارس
 

طبري مانند اکثر قريب به تمام دانشمندان برجسته ي اسلامي و مفسران بارع چيره دست از محيط و سرزميني برخاست که همواره ستارگاني درخشان در علوم و دانشها ـ يکي پس از ديگري ـ از افق آن سر برآورده، و جهان اسلام را در پرتو مساعي علمي و شيفتگي و شيدايي نسبت به دين و دانش، تابان و فروزان ساختند.سرزميني که پيامبر گرامي اسلام (ص)به گواهي نقل و روايت فريقين در مقام بيان مراتب عشق و علاقه مردمش به علم و دانش و ايمان فرمود:«لو کان العلم منوطاً بالثريا لتناوله رجال من فارس» (1) هر گاه علم آويزه و وابسته به ستاره ي پروين مي بود،مردمي از سرزمين ايران درصدد دست يازي به آن برآمده [و آن را درآغوش خود گرفته و آن را مي پروراند.]«لو کان الايمان عندالثريا لتناوله رجال من فارس».(2)
نامورترين و کارآمدترين دانشمندان اسلامي درعلوم مختلف از اين منطقه برخاسته و از همين ديارمشعل فروزان علم و ايمان را در تمام بسيط جهان اسلام و جز آن برافراشتند و عقده ها و هاله هاي ابهام و اعضال و اشکال را از چهره ي حقايق سترده و آنها را از هم گشودند و دانش گرفتار احتضار غرب کهن، يعني يونان را از نو شاداب ساختند و جان تازه اي بدان بخشيدند.
در طول تاريخ اسلام اگر دانشمندي توانا و چيره دست از هر سرزميني از بلاد اسلامي و عربي نمايان شده اصل و نسبي ايراني داشته و از تبار مردم اين سرزمين بوده، سرزميني که حضرت ولي عصر (عج)در بسط علم و ايمان بدان چشم دوخته و عاشقاني دلباخته در خود مي پرورد.اکثر علماي بلاد اسلامي در طول همين تاريخ در علم و دانش هزينه بران محصول مساعي علمي و اشباع شدگان خوان گسترده و رنگيني هستند که دانشمندان اسلامي اين مرز و بوم در برابرآنها نهادند و مصداق راستين همان رجالي مي باشند که نبي اکرم (ص)آنان را در خور دستيازي و دستيابي به هرگونه دانشي سودمند معرفي فرمود، هر چند که اين دانش آويزه ي سينه و گردن ستاره ي پروين بر فراز آسمان باشد.
در علوم قرآني ـ و به ويژه درتفسير ـ بهترين و پرمحتواترين کتبي که تدوين شده غالباً از مدونات مردمي است که ريشه و نسب و پيوند خوني با ساکنان اين ديار دارند.بايد ديد، کتابهاي تفسيري را ـ که از اين پس به عنوان نمونه ياد مي شودـ چه مردمي از چه سرزمين تأليف کردند؟
-جامع البيان عن تأويل آي القرآن:محمدبن جرير طبري آملي (م 310 ه.ق)
-الکشف و البيان في تفسير القرآن:ثعلبي نيشابوري (م 427 ه.ق)
-اتبيان الجامع لعلوم القرآن :شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسي(م460ه.ق)
-لطائف الاشارات في حقايق العبارات:ابوالقسام قشيري (م 465 ه.ق)
-البسيط، والوسيط، و الوجيز:واحدي نيشابوري (م 468 ه.ق)
-لباب التفاسير:تاج القرآء کرماني (م 500 ه.ق)
-روح الجنان و روح الجنان:ابوالفتوح رازي (م سده 6 ه.ق)
-جواهر القرآن:ابوحامد محمد غزالي طوسي (م 505 ه.ق)
-معالم التنزيل:قراء بغوي (م 516 ه.ق)
-التيسير في التفسير:ابوحفص سمرقندي (م 537 ه.ق)
-الکشاف:جارالله زمخشري (م 538 يا 548 ه.ق)
-مجمع البيان:ابوعلي طبرسي (م 548 يا 552 ه.ق)
-مفاتيح الغيب:امام فخر رازي (م 606 ه.ق)
-انوار التنزيل:قاضي ناصرالدين بيضاوي فارسي (م 690 يا 691 ه.ق)
-غرائب القرآن و رغائب الفرقان:نظام الدين قمي نيشابوري (م 728 ه.ق)
-تأويل الآيات:عبدالرزاق کاشاني (م 730 يا 735 ه.ق)
-الميزان في تفسير القرآن:علامه سيد محمد حسين طباطبايي تبريزي (م 1360 ه.ش)
-به اضافه دهها تفاسير نخبه ي ديگر که دانشمندان هوشمند و پرکار اين سرزمين به دنياي اسلام تقديم کردند.
دانشمندان اين ديار، نه تنها در تفسير، بلکه در ساير علوم ديگر از قبيل قرائت و صرف و نحو و حديث و جز آنها از شخصيتهاي کم نظير و داراي مدوناتي بي همتا هستند و کافي است يادآور شويم شمار زيادي از قراء سبعه و نويسندگان جوامع حديثي فريقين و مؤلفان بهترين کتب نحو و دستور زبان عربي از مردم منطقه اي هستند که باور ما را نسبت به فرموده ي رسول اکرم (ص)مورد تأييد قرار مي دهد.

سفرها و کوشش ها براي فراگيري علم
 

او کسيت؟ وي ابوجعفر محمدبن جريربن يزيدبن کثيربن غالب طبري آملي (3)(224 يا 225 ـ 310 ه.ق)است که در آمل مازندران زاده شد. خود درمورد دوران خردسالي خويش مي گويد:
-قرآن کريم را در حالي که هفت ساله بودم حفظ کردم.
-درهشت سالگي بودم که براي مردم نماز گذاردم.
-و حديث را در زماني که نه سال داشتم نگاشتم.
-[و به خاطر رؤيايي که سراغ پدرم آمد از دوران خردسالي به تحصيلم اهتمام زياي مبذول مي داشت].(4)
پدر طبري درآمل، صاحب زمين کشاورزي وسيعي بود و از اينکه فرزند با هوش خود را درآغاز نوجواني براي تحصيل علم از خود دور سازد، و راه را فراسوي او براي سفر علمي بگشايد،رنج عاطفي را برخود هموار ساخت طبري هنوز به دوازده سالگي نرسيد که ازآمل به سوي ري و نواحي آن کوچيد و از محضر اساتيد اين منطقه بهره هايي علمي دريافت کرد.ري نقطه ي آغاز رحله هاي علمي طبري بود، و او چنانکه خواهيم ديد کوچشي را در پيش گرفت که مرزهاي آن تا منتهاي منطقه هاي شرق تا غرب بلاد اسلامي را در بر مي گرفت.
در ري:هدف طبري از سفر به سوي ري، اخذ حديث از محمدبن حميد رازي و مثني بن ابراهيم ابلي بود.چنانکه خواهيم ديد طبري حديث را به روايت او در ري نگاشت و کتاب المبتدا را از احمدبن حماد دولابي کتابت نمود، و مغازي محمد بن اسحاق را از سلمه بن فضل فرا گرفت، و آن را اساس و يکي از مصادر کتاب تاريخ خود قرار داد.آنگاه به ابن حميد رازي پيوست، و طبري خود مي گويد:نزد محمدبن حميد رازي حديث مي نگاشتيم، هر شب چند بار به سوي من مي آمد و ازآن مقدار که مي نوشتيم سؤال مي کرد و آن را بر ما مي خواند و ما نيزاحمدبن حماد دولابي مي رفتيم [و نزد او نيز درس داشتيم].وي در يکي از روستاهاي ري به سر مي بردکه ميان آن تا ري يک قُطعه راه بود.پس از درس، مانند ديوان ها مي دويديم تا نزد محمدبن حميد باز گشته و به مجلس درس او بپيونديم.(5)
در نخستين رحله به بغداد:درمحافل علمي از احمدبن حنبل و مراتب علمي او سخن مي رفت.همين امر موجب گشت طبري از ري عازم بغداد گردد و حديث را از او اخذ و روايت کند، وليکن اندکي قبل از وصول به بغداد از خبر درگذشت احمد آگاه شد، چون نخواست با دست خالي از اين سفر باز گردد، لذا به «واسط»نزد ساير شيوخ و اساتيد، سماع حديث کرد که عبارتند از: محمدبن موسي حرشي، عمادبن موسي القراز (يا قزار)محمدبن عبدالاعلي صنعاني، بشربن معاذ،و محمدبن بشار، معروف به «بندار».
طبري درکوفه:همانگونه که قبلاً اشارت رفت وي جوال و کثير الطواف (6)بود و در يک جا براي تحصيل علم چندان درنگ نمي نمود، و در جستجوي استادان چيره دستي به سر مي برد که عوايد علمي فزونتر و مطمئن تري عايد او سازند، لذا واسط راـ که يکي از نواحي بغداد بودـ به سوي کوفه پشت سر گذاشت و در آنجا:
-نزد هنادبن سري و اسماعيل بن موسي حديث را کتابت کرد.
-و از محضر سليمان بن خلاد طلحي قراءآت را آموخت.
-و سرانجام توفيق يافت محمدبن علاء همداني، معروف به «ابي کريب» را ديدار کرده و از او سماع حديث نمايد.
ابوکريب دانشمندي بزرگ ولي گرفتار خشونت و دشخواري از نظراخلاق بود.طبري مي گويد:با اصحاب حديث کنار در خانه ي او رفتيم، و همراهان با التماس و استدعا، آميخته با گريه از او مي خواستند حديث را براي آنان تدريس کند.ابي کريب گفت کدام يک از شما احاديثي را که از من کتابت کرده ايد به خاطر داريد.همراهان به همديگرمي نگريستند و سرانجام نظرها به سوي من معطوف گشت.گفتند:آيا آن احاديثي را که از ابي کريب نوشتي به خاطر داري؟ گفتم آري.همراهان به ابي کريب گفتند:اين شخص به خاطر دارد از او بپرس.گفتم چنين حديثي را فلان روز و چنان حديثي را در فلان روز براي ما روايت کردي.ابوبکربن کامل مي گويد:ابي کريب به سؤال خود ادامه داده [و از طبري پاسخ مي شنيد]تا آنجا که طبري از نگاه او فردي بزرگ و شخصيتي عظيم جلوه کرد و به وي گفت بر سرايم درآي.طبري بر وي وارد شد و ابوکريب قدر او را شناخت و براي او اجازه و امکاناتي براي سماع حديث فراهم آورد، و مردم از طبري سماع حديث مي کردند.گويند:طبري از ابي کريب بيش از صد هزار حديث سماع کرد.(7)
بازگشت دوباره به بغداد:طبري دراين بار دربغداد به درس و مطالب علوم قرآني سرگرم شد و مدتي را در محضر احمدبن يوسف تغلبي مقري تتلمذ کرد، آنگاه به فقه شافعي گرايش يافت.در اين زمان حسن بن محمد صباح و ابوسعيد استخري از اساتيد فقه شافي در بغداد به سر مي بردند و طبري مکتب شافعي را به عنوان مذهب خويش برگزيده و سالهايي چند براساس آن فتوا مي داد.
درراه سفربه مصر:در مسير سفر به مصر بر فراز جبال و تپه ها ي شامات و سواحل و مرزهاي آن گذر و اقامت کرد، واقامت او به خصوص در بيروت ايامي چند به درازا انجاميد، چون در آنجا عباس بن وليد بيروتي مقري را ديدار کرد و درجامع (و مسجد)آن هفت شب را درحضور او به سر برد و قرآن را به روايت قراء شام بر وي تلاوت و ختم کرد.
طبري سفر خود را تا «فسطاط»مصر دنبال کرد و به سال 253 هـ ـ در اوائل حکومت احمدبن طولون ـ بدانجا رسيد و نخستين دانشمندي را که در آن نقطه ديدارکرد ابوالحسن سراج مصري بود که اديبي آگاه به فنون متفرع ادب عربي به شمارمي رفت و هر دانشمندي که
بر فسطاط درمي آمد از آنان ديد و بازديد کرده و پذيراي آنان مي شد.وقتي طبري را ديدار نمود با او در فقه و حديث و لغت و نحو و شعر پرسشهايي در ميان گذاشت، و در نتيجه طبري را در هرگونه پرسشي که با وي در ميان نهاده بود عالم و آگاه يافت و احساس کرد که درهرعلمي نصيبي وافر و حظي شامل دارد.از وي درباره ي شعر طرماح پرسيد، ديد طبري شعر از بر مي خواند و آن را در حفظ دارد.از طبري درخواست کرد آن را بر وي املا کرده و موارد مشکل و پيچيده اش را گزارش نمايد، طبري اشعار طرماح را در کنار بناء بيت المال در جامع و مسجد فسطاط براي ابوالحسن سراج املا کرد.
مرد ديگر از «فسطاط»نزد او آمد و از وي راجع به عروض سؤال کرد، طبري گفت:من آمادگي قبلي در اين علم به هم نرساندم.طبري مي گويد: به او گفتم:مرا سخني است و آن اين که امروز درباره ي هيچ مطلبي راجع به عروض سخن نگويم، وقتي فردا رسد نزد من باز آي، از دوستي کتاب عروض خليل بن احمد را خواستم و در همان شب آن را مطالعه کردم، شب را بيگانه از عروض بودم و بامدادان به صورت فردي آگاه به علم عروض درآمدم.(9)
مدت اقامت طبري در مصر به طول انجاميد و در اثناي آن در سال 256ه.ق به شام سفر کرده، آنگاه به مصر بازگشت و شافعي را از بيع بن سليمان مرادي و اسماعيل بن ابراهيم مزني و فرزندان عبدالحکم يعني محمدبن عبدالله و برادرش عبدالرحمن و فقه مالکي را از شاگردان عبدالله بن وهب فرا گرفت و در مصر محضر يونس بن عبدالاعلي استاد اقراء آن ديار را درک نموده و قرائت حمزه و وَرش را از وي دريافت کرد.
سرانجام طبري به بغداد رفت و يک بار سفري به طبرستان داشت که به دنبال آن براي هميشه به بغداد بازگشت و از آن پس از آن بيرون نيامد.

پايان سفرها و اقامت هميشگي در بغداد
 

طواف و گردش علمي طبري به پايان خود نزديک شد و برآن شد رحله ها را ترک گويد و احساس کرد که بايد درجايي استقرار يابد، پس از سفرهايي دور ودراز رحله هايي طولاني به بغداد بازگشت.ره آورد اين سفرهاي روايات و ياداشتها و مشاهدات و تجربيات و قرائت کتب فراوان و مصاحبت با بزرگان علم و استفاضه از محضر آنان بود.
از اين پس بغداد را به عنوان آخرين موطن و اقامتگاه خويش برگزيد و ترجيح داد که اختصاصاً سرگرم تدريس و تأليف گردد و از هرکاري جز اين دو روي گرداند، لذا بقيه ي عمر خويش راـ جز دردو سفر به زادبوم خويش يعني طبرستان که يکي از آنها در سال 290 ه.ق روي دادـ در بغداد سپري ساخت.(10)
طبري سرانجام خانه اي در«رحبه يعقوب»در بغداد بنا کرد و اوقات شبانه روزي خود را برنامه ريزي نمود و فرصتهاي يوميه خويش را در عبادت و قائت واملاء و تأليف تقسيم و تنظيم کرد و در شامگاه روز يکشنبه دو روز مانده از شوال سال 310 ه.ق از دنيا رفت و در روز دوشنبه هنگام چاشت روز در خانه اش به خاک سپرده شد.بر جنازه ي او جمعيتي که شمار آنها را جز خدا نمي داند گرد آمدند و ماهها بر گور وي نماز مي خواندند.با اينکه حدود هشتاد و هشت سال از عمر او مي گذشت موهاي سياه در سر و صورتش فراوان ديده مي شد.(11)

قناعت و مناعت طبري
 

چنان که قبلاً اشارت رفت هزينه ي زندگاني طبري از سوي پدرش ـ به هر شهر و دياري که براي تحصيل علم مي رفت ـ تأمين مي شد.خود مي گويد: مدتي بود که وصول آن به تأخير افتاد و در نتيجه ناگزير شدم دو آستين جامه ام را بفروشم (12)و از رهگذر آن نيازم را بر آورده سازم.اين جريان و نيز رويدادهاي ديگري که در زندگاني طبري جلب نظر مي کند مناعت طبع او را خاطر نشان مي سازد.اشعار زير که طبري ضمن حادثه اي سرود همين امر را تأييد مي کند، آنجا که مخلدبن جعفر دقاق مي گفت محمدبن جرير اين اشعار را براي ما برخواند:
اذا اعسرت لم يعلم رفيقي
واستغني فيستغني صديقي
حيائي حافظ لي ماء وجهي
و رفقي في مطالبتي صديقي
و لو اني سمحت ببذل وجهي
لکنت الي الغني سهل الطريق (13)
حوادث جالب و شگفت انگيزي که از اين پس ملاحظه مي کنيد ترجماني گويا براي اين اشعار در مورد طبري است:
يکي از دوستانش به او گفت:آيا براي تأديب و ترييت فرزند وزير يعني ابوالحسن عبيدالله بن يحيي بن خاقان حاضري؟ گفت:آري.آن مرد رفت و جريان امررا سر و سامان داد، و به سوي طبري بازگشت.جامه (فاخري)را به او عاريت داد تا در بر کند، او را نزد وزير آورد، وقتي وزير او را ديد وي را نزديک خود خواند و در بالاي مجلس نشاند و ده دينار ماهيانه براي او مقررکرد و قرار گذاشت که هيچگونه تعويق و مسامحه در نظم تحصيلات و گفتگوي علمي واداي نماز در اوقات مناسب و غذاخوردن در وقت خود نسبت به فرزندش روا ندارد... .
وزير طبري را وارد اتاقي ساخت که بايد فرزندش را در آن تربيت کند. کودک وارد اتاق شد، وقتي در مقابل طبري نشست نوکر بالوحي ـ شادباش گويان ـ براين جايگاه درآمد و هر کنيزکي که درکاخ وزير خدمت مي کرد با سيني هاي درهم و دينار برطبري وارد شده آن را به وي اهدا کردند، ليکن طبري همه ي آنها را برگرداند و گفت:با من قراري منعقد گشت و اين هديه ها حق من نيست و جز آنچه با من شرط و قرار گذاشته شد چيزي را دريافت نمي کنم.کنيزکان اين جريان را براي وزير گزارش کردند.وزير برطبري درآمد گفت:اي اباجعفر!اين کنيزکان خواستند محبت و احسان خود را در باره ي تو مبذول دارند، اما تو با رد احسان آنان را اندوهگين ساختي؟!طبري گفت:جز آنچه را با تو به توافق رسيديم چيزي نمي خواهيم.(14)
المکتفي بالله، خليفه ي عباسي، براي تأليف کتابي در وقف [و ابتداء]طبري را فراخواند، کتابي که اقوال و آراي علما در مسئله وقف در آن به هم نزديک بوده و نظر آنان درباره ي آن متحد و مصون از اختلاف باشد.وقتي طبري چنين کتابي را تأليف و املا کرد موجب شگفتي خليفه گشت، دستور داد جايزه ي بزرگي براي اين کار به او بپردازند، ليکن طبري اين جايزه را نپذيرفت.به او گفتند:آنکه نزد خليفه بار مي يابد.سزا است بدون انعام و جايزه و يا برآوده شدن حاجت از پيشگاه او باز نگردد.
طبري گفت:اما برآوردن حاجت، من از خليفه مي خواهم که همکاران پليسها و پاسبانان را وادارد تا از ورود فقرا و خوانندگان به ايوان مسجدـ تا انقضاي خطبه ي نماز جمعه ـ جلوگيري کنند.(15)
فرغاني مي گفت:محمد [بن جرير طبري]از سرزنش هيچ ملامتگرـ علي رغم آزار و رنج شديدي که بر او وارد مي شدـ تحت تأثير قرار نمي گرفت متانت و آرامش و شهامت خويش را از دست نمي نهاد.اهل دين و دانش منکر حلم زهد و بي اعتنايي او به دنياـ و قناعتش به سهمي از ما ترک پدرش که درطبرستان [يعني آمل]براي او به ارث گذاردـ نبوده اند.(16)
المکتفي بالله پس از آنکه طبري کتاب وقف و ابتداء را نگاشت هزار دينار به سوي او فرستاد، ليکن طبري آنرا برگرداند.به او گفتند: آن را به تهي دستان صدقه کن.قبول نکرد و گفت:شما نسبت به اموال خود سزاوارتر هستيد که آن را به چه کساني به عنوان صدقه بپردازيد.(17)

طبري دانشمندي کوشا، نستوه و پرکار
 

طبري فرصتهاي زندگاني خود را به هيچ روي هدر نمي داد و از کار و کوشش و پژوهشهاي علمي هرگز باز نمي ايستاد و در کارهاي علمي از دانشمندان فرسايش ناپذير و نستوه از جد و جهد به شمار است.آثار پرحجم و جامع و دقيق و مدونات عظيمي که از خود به جايگذاشت، زباني گويا و گواهي راستين بر قوت اهتمام و فعاليت هاي شگرف علمي و عظمت کوششهاي او است.
همان طور که معروف است طبري به ياران و شاگردان خود گفت:آيا براي املاي تفسير قرآن آمادگي داريد تا آن را بنگاريد؟ سؤال کردند تا چه مقدار؟ طبري گفت:درسي هزار برگ.گفتند:اين کاري است که قبل از پايان گرفتن آن عمري باقي نمي ماند، لذا طبري تفسير را در سه هزار برگ به طور فشرده املا کرد.آنگاه گفت:آيا براي املاي تاريخي جهاني از آدم ابوالبشر تا زمان معاصر ما آماده ايد؟ گفتند:تا چه اندازه؟ طبري همان مقدار سي هزاربرگ را پيشنهاد کرد، آنان همان پاسخ را عرضه داشتند.طبري گفت: همتها مرده و از کار افتاده است.(18)
گويند:طبري مدت چهل سال متوالياً هر روز چهل برگ مطلب علمي مي نوشت.(19)شاگرد او فرغاني مي گفت:تلامذه ي طبري مدت عمر او را از زمان بلوغ تا هنگام مرگ محاسبه کردند و تأليفاتش را بر اين مدت از نظر شمار روزها تقسيم نمودند، سرانجام به اين نتيجه رسيدند که او در روز چهارده برگ مطلب مي نگاشت.(20)

طبري و حنابله
 

همانگونه که قبلاً اشاره کرديم طبري به عزم ديداراحمدبن حنبل و تتلمذ در محضر درس او از ري عازم بغداد شد، ليکن اندکي قبل از ورود طبري به بغداد،احمدبن حنبل از دنيا رفت، اما علي رغم آن [شايد طبري با مطالعه در آثاراحمدبن حنبل به اين نتيجه رسيد]که او محدثي بيش نبوده و از نظر فقهي آراي او فاقد ارزش و اعتبار است.[و گويا انتقادات او از احمدبن حنبل موجب گشت]در بغداد مورد دشمني و آزار حنبلي ها قرار گيرد. (21)به خصوص چنانکه خواهيم ديد طبري خود مذهبي را در کنار مذهب احمدبن حنبل ومذاهب ديگر اهل سنت بنياد کرده بود.
حسيک حافظ مي گفت:امام الائمه اين خزميه از من پرسيد:آيا از ابن جرير چيزي کتابت کردي و گفته هايي از او نگاشتي؟ گفتم:نه.گفت: چرا؟ پاسخ دادم:ابن جرير ميان مردم ظاهر نمي شد [و دسترسي به او امکان پذير نبود]، و حنبلي ها از ورود هرکسي بر ابن جرير ممانعت مي کردند.ابن خزيمه گفت:حنابله چه بد رفتاري را درباره ي ابن جرير در پيش گرفتند.(22)
ابوبکربن بالويه مي گفت:از امام الائمه ابن خزيمه شنيدم که گفت:بر روي زمين هيچ کسي را عالم تر از محمدبن جرير نمي شناسم، حنبلي ها بر او ستم راندند.(23)

چرا طبري از آمل به بغداد بازگشت
 

ابن عساکر مي گويد:وقتي براي طبري گزارش کردند که ابوبکر بن ابي داود سجستاني [که از سوي پدر به عنوان دروغگوي حرفه اي معرفي شده بود] در مقالم تکذيب حديث غديرخم برآمده، کتاب الفضائل را نگاشت و در آن به ذکر فضائل ابي بکر و عمر و عثمان و علي (ع)پرداخت و در مقام اثبات صحت حديث غدير به احتجاج و استدلال روي آورد و با ذکر فضائل اميرالمؤمنين آن را به پايان برد.
اما ياقوت مي گويد:عباسيان از طبري خواستند در فضائل خلفاي عباسي مطالبي بنويسد.او نخست ديباچه ي نيکويي آورد و مقداري از آن را املا کرد، ولي قبل از مرگ خود همه ي آن را از کتاب الفضائل جدا ساخت.
ليکن از ابي بکر کامل نقل کرده اند:انگيزه ي تأليف کتاب الفضائل اين بود که طبري از بغداد به طبرستان بازگشته بود، ديد تشيع درآنجا رواج يافته و مردم در مقام سب و دشنام [خلفا و]و صحابه فرو گزارنمي کنند و مطاعن آنان در ميان مردم طبرستان رو به انتشار نهاده است، لذا کتاب فضائل ابي بکر و عمر را نوشت،تا آنجا که ترسيد مردم طبرستان به او آسيب رسانند، به همين جهت از طبرستان بيرون رفت.(24)[و به بغداد بازگشت].
بسياري از جغرافي دانان اسلامي يادآور شدند:همزمان با طبري، تشيع و ولاء اهل بيت اهل بيت (ع)به وضع بسيارجالب و چشمگير برمحيط طبرستان حاکم بود و جرياني را که شاگرد طبري يعني عبدالعزيزبن محمد طبري درباره ي استادش نقل مي کند مؤيد همين حقيقت است.وي گفت: تني چند از ياران ما چنين گزارش کردند که نزد طبري مرد پيري را ديدند که طبري [با ورود او]ازجاي برخاست و گرامي اش داشت.آنگاه ابوجعفر [طبري]گفت:اين مرد حق فراواني بر من دارد، زيرا در زماني که سب به ابي بکر و عمر درطبرستان رايج بود، از من خواستند تا فضايل آنها را تدريس و املا کنم، من بدين کار پرداختم.فرمانرواي [آمل]را ناخوش آمد و از آن متنفر بود، لذا مرا احضار کرد، اما اين مرد پيربه سرعت با پيام خويش مرا مطلع ساخت.من شهر را ترک گفتم [و از آنجا گريختم]و کسي متوجه اين امرنشد، اما اين مرد به دست آنها افتاد، او را هزار [تازيانه]زدند.(25)
جاي يادآوري است که وضع کتاب الفضائل دچارابهام است و انگيزه هاي نگارش آن چندان معلوم نيست و با وجود اينکه همگي، جزابي بکر بن کامل، گفته اند عامل اصلي تدوين کتاب الفضائل تکذيب حديث غديرخم بوده است پس چرا اين کتاب را در ذکر فضائل ابي بکر و عمر و عثمان و علي (ع) ساخت؟ و اساساًً کتاب/احاديث غديرخم چه رابطه اي با کتاب الفضائل دارد؟ آيا دو کتاب است، يا يک کتاب؟ آيا دو نظريه و رأي است،يايکرأي؟ آيا طبري گرفتار تهافت در رأي بوده است؟!
چرا که ياقوت حموي مي گويد:يکي از علماي بغداد در مقام تکذيب حديث غريرخم به گفتار دم زد وگفت:علي بن ابي طالب هنگامي که رسول خدا (ص)درغديرخم بودند در يمن به سر مي برد.اين تکذيب به اطلاع ابوجعفر [طبري]رسيد، لذا [کتابي نگاشت و يا املا نمود]که در آن به سخن در فضائل علي بن ابي طالب (ع)آغاز نمود و طرق حديثي غديرخم را در آن ياد کرد.
ابن کثير مي گويد:من کتابي از طبري ديدم که احاديث غديرخم را در آن گرد آورده و در دو مجلد تنظيم شده بود.(26)
چنانکه سخن فرغاني نيز گفتار ياقوت را تأييد مي کند.وي مي گويد: ... وقتي خبرتکذيب حديث غديرخم از سوي ابن ابي داود [دروغ پرداز]به طبري رسيد، دست اندر کار نگارش کتاب الفضائل شده و در تصحيح حديث آن سخن گفت.فرغاني مي گويد:مجلدي از طرق حديث ابن جرير را ديدم دربرابر آن و نيز کثرت اين طرق دچار بهت و حيرت گشتم. (27)
آيا کتاب الفضائل با توجه به مطالب ياد شده همان کتاب احاديث غديرخم است و يا طبري دو کتاب به نام الفضائل نگاشته و يا يکي از آنها از او نيست و يا هر دو از او است، ليکن گرفتار دوگانگي در رأي و يا تأويل حديث غدير مي باشد؟ اين مطلب جاي بسي تأمل بوده و بايد محققان با مطالعه ي آثار و افکار و آراي طبري، پرده از روي اسرار آن بردارند.

تأسيس مذهب، يا بازسازي دين
 

طبري درقبال مذاهب اربعه ي اهل سنت، مکتبي را به عنوان شاخه اي ديگر و يا مذهب پنجم را تأسيس کرد و پيرواني به نام »جريريه»براي خود يافت. (28)در تأييد اين مطلب نمونه هايي از گفته هاي دانشمندان را درباره ي مذهب سازي طبري مي آوريم که در پاره اي از آنها به همين نکته تصريح شده و در برخي بدان اشارت رفته است، مبني بر اينکه او داراي مذهب خاصي در فقه بوده است:
خطيب بغدادي از ابي بکر [بن بالويه ـ يا ـ ابن کامل]آورده که مي گفت: «طبري يکي از علماي پيشرو و رهبران ديني بود.او به خاطر فضل و معرفتش طبق نظرخود حکم مي کرد و به رأي شخصي خودمتکي بود». (29)
و نيز همو گفته است:«طبري را در اصول و فروع فقه کتب و آثار فراواني است و او را گزينشي است از آراي فقها و متفرد در مسائلي است که از او به جاي مانده است».(30)
اگرچه طبري درکتاب اختلاف علماء الامصار اقوال فقها؛ يعني مالک و اوزاعي و ثوري و شافعي و ابوحنيفه و ابويوسف و محمدبن حسن شيباني و ابراهيم بن خالد را آورده، لکين نظرشخصي خود را در آن ياد نکرده است، بلکه در مورد رأي خاص فقهي خود کتاب اللطيف را ساخت.
اما کتاب اللطيف يا لطيف القول في احکام شرايع الاسلام ـ که الخفيف فشرده اي از آن است ياقوت حموي درباره ي آن گفته است:
اين کتاب که سراسر فرآورده ي مذهب فقهي و آراي شخصي طبري در فقه و پايگاه اتکا و استناد اصحاب و پيروان او مي باشد، از نفيس ترين کتابهاي طبري و بلکه نفيس ترين کتب فقها و برترين امهات مذاهب و استوارترين آثار مدون به شمار است و ابوبکر راميک مي گفت:درهيچ مذهب ومکتبي از مذاهب فقهي کتابي بهتر و مرغوبتر از آن نوشته نشده.اين کتاب بر کتاب اختلاف علماء الامصار به خاطر سه باب فقهي فزوني دارد و اين سه باب عبارتند از:کتاب اللباس، کتاب الاولاد و کتاب الشرب.
طبري اين کتاب را به خاطر باريک انديشي و کثرت اظهار نظرهاي شخصي و استدلالات و تعليلات فراوان و چشمگير،اللطيف ناميده، اين نامگذاري از آنجا ريشه نمي گيرد که کتاب ياد شده کم حجم و کوچک بوده است [بلکه اين کتاب، حجيم ازنظر کميت به سان کيفيت آن جالب توجه مي باشد].
ابواحمد عباس بن حسن غزيزي از طبري خواست که کتاب فشرده اي در احکام فقهي براي او بنگارد.طبري کتاب الطيف را براي او تلخيص نموده و آن را الخفيف ناميد.(31)

پيروان مذهب جرير
 

همان طورکه قبلاً اشاره کرديم طبري همه ي مذاهب را مورد مطالعه و بررسي قرار داد و سرانجام مذهب شافعي را براي خود برگزيد، و ده سال در بغداد طبق مذهب شافعي فتوا مي داد، سپس مسائل فقهي را به احصاء استقصاء گرفت، و گره مباحث و موضوعات پيچيده ي فقهي را از هم گشود و آنها را روشن و يک طرفه ساخت و به امعان نظر و دقت عميق در آنها پرداخت. نيتجه آن شد که اين کاوشها و استنباطها به انتخاب و يا تأسيس مذهبي در فقه سر برآورد که تنها خود طبري آنها را اظهار کرد و در کتابهاي مبسوط و يا مختصر خود ياد کرده و بالاخره کتاب لطيف القول را به هم رساند که آن را بر هشتاد و سه باب تنظيم نمود، اين کتاب را به عنوان خلاصه و عصاره ي نظريات شخصي خويش درفقه و احکام شرايع اسلام مقررکرده و آنها را مستدل ساخت.
طبري در کتاب البسيط در باره ي علماي بلاد اسلامي و مراتب علمي آنها گفتگو کرده و ابواب فقهي را به طور مبسوط و گسترده گزارش نموده است.و در کتاب اختلاف الفقهاء يا اختلاف علماء الامصار اقوال و آراي فقهايي چون: مالک بن انس، ابوحنيفه، شافعي، سفيان ثوري، اوزاعي، ابويوسف، محدبن حسن شيباني و ابراهيم بن خالد کلبي را ياد کرده و به مناقشه در باره ي آنها پرداخته و ميان ادله و براهين آنها به مقايسه و ارزيابي نشسته و رأيي که از نگاه او حق و صواب مي نمود انتخاب کرده است.(32)
بسياري از علما به مذهب فقهي او گرايش يافتند.ابن النديم، «فن هفتم از مقاله ي ششم»کتاب خو را به طبري و اصحاب و پيروان او اختصاص داده و پس از ذکر تاريخچه اي از زندگاني او و اساتيد و آثار او مي گويد:از اصحاب و ياران و پيروان طبري که به فقه او گرايش داشتند عبارتند از:
-علي بن عبدالعزيزبن محمد دولابي که اين کتابها از او است:الرد علي ابن المغلس، کتاب في بسم الله الرحن االرحيم، کتاب القراءآت، کتاب اصول الکلام، کتاب افعال النبي (ص)، کتاب التبصير، رساله الي انصر القشوري، رساله الي علي بن عيسي، رساله الي بربر الخرمي، کتاب المسأله في افتراض الاماء، کتاب اصول الاکبر،کتاب الاصول الاصغر، کتاب الاصول الاوسط، کتاب عباره الرؤيا، کتاب اثبات الرساله، کتاب رساله کذبتما و...
-ابوبکر محمدبن احمدبن محمدبن ابي الثلج کاتب.
-ابوالقاسم ...بن العراد که نويسنده ي کتاب الاستقصاء در فقه و رساله هاي کوچک ديگري است.
-ابولاحسن احمدبن يحيي بن علي بن يحيي بن ابي منصور،منجم متکلم که کتابهاي:المدخل الي مذهب الطبري ونصرة مذهبه والاجماع في الفقه علي مذهب ابي جعفر از اوست.
-ابوالحسن دقيقي حلواني طبري که کتابهاي:الشروط، الرد علي المخالفين را تدوين کرد.
-ابولحسين بن يونس که دانشمندي درعلم کلام بوده و در اين باره کتابهايي تأليف کرده و نيز او را کتابهايي است در فقه که از جمله ي آنها کتاب الاجماع في الفقه مي باشد.
-قاضي ابوبکر بن احمدبن کامل بن خلف (260-35- ه.ق)قاضي کوفه که او را کتابهاي براساس مکتب و مذهب فقهي طبري است و از جمله آنها است، کتابهاي جامع الفقه، کتاب الشروط، کتاب الحيض، و کتاب الوقوف و نيز کتابي در شرح احوال طبري دارد.
او نخست پيرو مذهب طبري بود،آنگاه در موضوعات مختلفي با وي به مخالفت روي آورد،و خود در اين موضوعات نظريه اي مستقل داد.
-ابواسحاق ابراهيم بن حبيب سقطي طبري، از مردم بصره.او کتابي در تاريخ دارد که آن را به کتاب تاريخ الامم والملوک ابي جعفر طبري پيوسته و ضمن آن راجع به طبري و اصحاب و پيروان او مطالب فراواني در آن آورده است.او راست کتابهاي:الرساله، و جامع الفقه.
-عبدالعزيز محمد طبري که کتابي در تاريخ زندگاني استادش طبري نوشته و بسياري از مطالب آن را ياقو حموي نقل کرده است.
-ابن اذنوبي؟
-ابن حداد؟
-ابوالفرج معافي بن زکريا نهرواني قاضي،از مردم نهروان، که در دفاع از مذهب جرير و حفظ از بربودن کتب او منحصر به فرد و يگانه ي عصرخود به شمار مي رفت، مع ذلک در علوم متنوعي دست داشت.وي از متضلعين و متخصصين در علوم مختلف بود و در آنها مشار بالبنان و بسيار باهوش و داري حافظه اي خوش و سرعت انتقال و حاضر جواب بوده است.
وي کتاب الخفيف طبري راشرح کرده و کتابهايي تأليف نموده که از جمله آنهاست:التحرير و المنقر دراصول فقه، الحدود و العقود در اصول فقه، المرشد در فقه،شرح کتاب المرشد در فقه، المحاضر والسجلات، الشافي في مسح الرجلين،الشروط، اجوبه الجامع الکبير لمحمدبن الحسن [الشيباني]، الرد علي الکرخي في مسائل، الرد علي ابي يحيي البلخي في افتراض الماء، الرد علي داود بن علي، رساله الي العنبري القاضي في مسأله الوصايا، کتاب تأويل القران، الرساله في واو عمرو، القراءآت، المحاوره في العربيه، شرح کتاب الحزمي، رساله عمر.
مي گويند:معافي را پنجاه و اندي رساله و کتاب در فقه و کلام و نحو و جز آنها بوده و از بهترين کتابهاي او کتاب الجليس والانيس مي باشد که فضائلي فراوان و اخبار و گزارشهايي نيکو و دل پسند و فوائدي ديگر در آن آورده است.
-ابومسلم کجي را به ابوجعفر طبري در فقه منتسب مي دارند و او را «جريري»برمي شمارند، درحالي که با طبري هم سن بوده است، اين مطلب را همان ابوالفرج معافي ياد کرده است.(33)
ليکن بايد يادآور شد:علي رغم آنکه مذهب جريري پيروان سرسخت و مدافعاني دانشمند يافت عاقبت متروک گشته و به دست فراموشي سپرده شد.(34) به هر صورت طبري به گواهي محققان، مذهب ويژه ي فقهي خو را درکنار مذاهب اربعه اهل سنيت بنياد کرد که سرانجام به مرور زمان پيروان خود را از دست داد.

آيا انتساب کتاب بشارة المصطفي به طبري صحت دارد؟
 

سزا است قبل از ارزيابي و نقد طبري در مورد علوم قرآني يادآور شويم که بعضي کتاب بشاره المصطفي را اشتباهاً به محمدبن جرير طبي منسوب داشتند، در حالي که اين کتاب از آن ابوجعفر محمدبن علي بن مسلم طبري آملي (زنده در 553 ه.ق)مي باشد.اين کتاب درباره ي مقام ومنزلت تشيع و درجات شيعه و کرامات اولياء درهفده جزء تأليف شده است، چنانکه شيخ حرعاملي در کتاب أمل الآمل بدان تصريح کرده است.(35)

پی نوشتها:
 

1 ـ بنگريد به : جامع الصغير ، 434/2 ، حديث 7463 که در آن آمده : « لو کان العلم معلقاً بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس » و نيز : سفينه البحار ، 356/2 که در آن ، حديث مذکور به همان صورت مرقوم در متن آمده و يادآور شده که با تعبير « ... لتناوله ابناء فارس » هم آمده است .
2 ـ صحيح ترمذي ، تفسير سوره 3/47 که در آن آمده « ... منوطاً بالثريا ... » و نيز نگاه کنيد به : جامع الصغير ، 434/2 حديث 7459 .
3 ـ تاريخ بعداد ، خطيب 167/2 و : الاعلام ، زرکلي 69/6 و : تاريخ الامم والملوک طبري . مقدمه 5/1
4 ـ معجم الادباء ، 49/18
5 ـ معجم الادباء ، 49/18 ، و : مناهج التفسير ، ص 302
6 ـ بنگريد به ترجمه ي احوال طبري در پايان جامع البيان ، 234/30
7 ـ معجم الادباء ، 51/18 و 52 و : مقدمه تاريخ الامم و الملوک ، محمد ابوالفضل ابراهيم ، 7/1
8 ـ مقدمه تاريخ الامم و الملوک ، 8/1
9 ـ معجم الادباء ، 56/18 و : تاريخ الامم و الملوک ، 8/1 و : مناهج في التفسير ، ص 304
10 ـ بنگريد به : تاريخ الامم و الملوک، 9/1 و : دائره المعارف فارسي ، 1615/2 و : جامع البيان ، 234/30 و : مناهج التفسير ، ص 304
11 ـ تاريخ بغداد ، 166/2 ، و نيز بنگريد به : تاريخ الامم و الملوک ، 10/1 و : جامع البيان : 235/30
12 ـ همان مراجع به ترتيب 165/2 ـ 13/1 ، 14 ـ 235/30
13 ـ همان مراجع به ترتيب 165/2 ـ 13/1 ، 14 ـ 235/30
14 ـ تاريخ ابن عساکر ، 356/8 و : المم و الملوک ، 10/1
15 ـ تاريخ الامم و الملوک ، 14/1 و : جامع البيان ، 234/30
16 ـ جامع البيان ، 234/30
17 ـ تاريخ ابن عساکر ، 348/8 ، و تاريخ الامم و الملوک ، 17/1
18 ـ تاريخ بغداد ، 163/2 ، و : جامع البيان ، 234/30 . و : تاريخ الامم و الملوک ، 22/1 ، 23
19 ـ جامع البيان ، 234/30
20 ـ همان مرجع و صفحه
21 ـ دائره المعارف فارس ، 1615/2
22 ـ جامع البيان ، 234/30
23 ـ جامع البيان ، 234/30 . و : تاريخ بغداد 163
24 ـ تاريخ الامم و الملوک ، 18/1
25 ـ ر . ک : مناهج في التفسير ، ص 301
26 ـ تاريخ الامم و الملوک ، 15/1
27 ـ جامع البيان ، 235/30
28 ـ دائره المعارف فارسي ، 1615/2
29 ـ تاريخ بغداد ، 163/2
30 ـ تاريخ بغداد ، 163/2 و : نيز بنگريد به : جامع البيان 234/30
31 ـ تاريخ الامم و الملوک ، 19/1
32 ـ معجم الادباء ، 62/18 ـ 65 . و تاريخ الامم و الملوک ، 11/1
33 ـ الفهرست ، طبع افست دارالمعرفه بيروت ، ص 326 ـ 329 و نيز بنگريد به : منهاج في التفسير ، ص 316 ـ 318
34 ـ دائره المعارف فارسي ، 1615/2
35 ـ الذريعه ، علامه آقا بزرگ تهراني ، 117/3 و : تاريخ الامم و الملوک ، 20/1
 

منبع: کيهان انديشه